Project Description

مفهوم ناخودآگاه مدت های مدیدی بر درب های ورودی روانشناسی می کوفته و اجازه ورود می خواسته است. فلسفه و ادبیات اغلب آن را مد نظر قرار داده است، اما علم فایده آن را درنیافته است. زیگموند فروید

 

در اواخر قرن نوزدهم، رئیس پارلمان اتریش یکی از نشست ها را با بیان این کلمات آغاز کرد: “من متوجه شدم تعداد اعضای حاضر در جلسه به حد نصاب رسیده است و بدین ترتیب ختم جلسه را اعلام می کنم.” طبیعتاً او به طور خوداگاه قصد داشت بگوید جلسه آغاز شده است، اما مرتکب لغزش کلامی شد که آن چیزی را نشان می داد که او واقعاً در ذهن داشت. تعدادی از نشست های اخیر طوفانی و بیحاصل بوده اند، لذا قابل درک است که رئیس پارلمان ترجیح می داد به جای نطق آغاز جلسه سخنرانی پایانی را ایراد کند. با اینکه او قصد آغاز جلسه را داشت، آرزوی متعارضی خود را ابراز نمود

ناخودآگاه اینگونه –اغلب به شکلی خجالتآور، گویی وهم آگاهی و کنترل ما بر امیال و مقاصد مان را به باد تمسخر می گیرد- سخن می گوید.

در ذهن ما چیز هایی هست که ما تا وقتی چیزی حسی مانند یک صحنه دیداری، بو یا قطعه موسیقی سیلی از خاطرات را به حافظه ما برگرداند، آنها را به خاطر نمی آوریم. این خاطرات گذشته ممکن است سال ها به حال سکون باشند، اما هیچ مانع فعالی برای یادآوری آنها وجود نداشته باشد. خاطرات، آرزو ها و اندیشه های دیگری (به ویژه جنسی و خشونت آمیز) نیز هستند که احساسات شرم، گناه و آسیب پذیری را در ما برمی انگیزانند. در نتیجه، ما مجبوریم مقداری از انرژی مان را صرف کنیم تا این اندیشه ها و تکانه ها را از ذهن خودآگاه مان دور نگه داریم

 

ناخودآگاه یا ناهشیار چیست؟

اندیشه ی انگیزه ی ناخودآگاه استنباطی است که توضیحی برای شکاف ها و تحریفات موجود در خودآگاه ما به دست می دهد

زیگموند فروید این فرضیه –که داده های رفتاری و ذهنی را به هم ربط می دهد – را به طور نظام مند مورد بررسی قرار داد. او مشاهده کرد که لغزش های کلامی یا نوشتاری، نارسایی های حافظه، اعمال ناشیانه و سایر اشتباهات می توانند –در سطحی عمیقتر- نه اشتباهات تصادفی، بلکه قصدی ناخودآگاه باشند. نبوغ او در این بود که فهمید چنین پدیده های به ظاهرا جزئی شایسته مطالعه هستند. به علاوه او ارتباط بین این پدیده ها و سایر مخلوقات ذهن مانند رؤیاها، لطیفه ها و علائم نوروتیک را بازشناسی کرد. البته لازم به توضیح است که فروید هرگز این ادعا را مطرح نکرد که کاشف ذهن ناخودآگاه است. او خود معتقد بود نمایشنامه نویسان، شعرا و رمان نویسان بزرگ نخستین کاشفان ناخودآگاهند و به همین دلیل است که کار آنها چنین با ما سخن می گوید

 

آیا ناهشیار وجود دارد

گاهی مردم نسبت به وجود ذهنی ناخودآگاه شک می کنند –گویی بر اساس این استدلال که “اگر نتوانیم چیزی را با خودآگاهیمان ادراک کنیم، پس آن چیز وجود ندارد”. مطمئناً “ناخودآگاه” می تواند مفهومی وهمی به نظر آید. به دلیل ماهیتش، اگر بخشی از ذهن ناخودآگاه است، پس ما از آن آگاه نیستیم. آیا این به آن معناست که یک فرضیه –یا “تفسیر”- مربوط به محتوای ناخودآگاه ذهن کاملاً ورای آن است که در پرتو شواهد مورد موشکافی قرار گیرد –حکمی که الهام گرفته از جزم اندیشی است و بیمار باید بی چون و چرا به خاطر “قدرت” فرضی تحلیلگر آن را بپذیرد؟ خوشبختانه، موضع معرفت شناختی تا این اندازه هم نومیدانه نیست. اندیشیدن بر حسب مراتب خودآگاهی امکانپذیر است. در مثالی که در بالا ارائه شد، مقصود متضاد چندان دور از آگاهی نبود.

لحظه‌ای درون‌نگری، آمیخته با کمترین میزان ذهنیت روانشناختی، می‌توانست آرزوی کمتر خودآگاه را به آگاهی کامل فرد تبدیل کند. به همین ترتیب، در جریان درمانروانکاوی –جایی که در آن بیمار تشویق می شود تا حد امکان آزادانه سخن بگوید و بیندیشد- آرزو ها و ترس های او که پیشتر ناخودآگاه بود به تدریج به آگاهی نزدیکتر می شوند.

یک تفسیر روانکاوی که از سطح آگاهی بالقوه بیمار بسیار فراتر رود، به گونه‌ای که تنها از سر اعتماد پذیرفته شود، کاملاً غیر قابل استفاده خواهد بود. تفسیر هایی که در تحلیل داده می شود فرضیه هایی آزمایشی در مورد آن چیزی است که در ذهن بیمار –یا میان بیمار و روانکاو- در جریان است. مبنای آنها بر شواهدی برآمده از رفتار و واژه های بیمار است و در پرتو پاسخ او ارزیابی می شود. روانکاوی کاری مشارکتی است که روانکاو و بیمار با هدف بسط و گسترش دامنه خودآگاهی –به گونه ای که مورد اخیر (بیمار) زندگیش را با آگاهی، آزادی و حق انتخاب بیشتر پیش ببرد- آن را به عهده می گیرند. اما این سفری اکتشافی به بخش (دنیای) ناشناخته است که در آن باید از هر احساس اطمینانی اجتناب کرد.

سؤال در مورد مقبولیت ناخودآگاه را می توان تغییر داد. ممکن است به جای آن بپرسیم “چطور می توانیم بپذیریم که ما از همه فرآیند های ذهنی مان آگاهی نداریم”” یا “کارکرد خودآگاهی چیست؟” در تمام طول تاریخش، برای روانشناسی تجربه محور مفهوم خودآگاه به اندازه ناخودآگاه ناخوشایند بوده است، چراکه به نظر می رسد هر دو ورای حیطه تحقیق آزمایشگاهی هستند.

از نظر رفتارگرایان افراطی اوایل قرن بیستم خودآگاه صرفاً “پدیده همایندی (پديده ای كه ظاهراً همراه با پيامد پديده ی ديگر است ولی بر آن اثر متقابل ندارد)” می دانستند که هیچ اهمیت یا فایده علمی ندارد. با گسترش روانشناسی پیشرفته تر، راه تحقیق در مورد فرآیند ها و کارکرد های خودآگاه و ناخودآگاه گشوده شده است.

در واقع، اندیشه خودآگاه مشابه توجه است. ما از آن چیزی آگاهیم که به آن توجه می کنیم و از آن چیزی آگاهی نداریم که به آن توجه نمی کنیم. اگر ما خیلی ساده توجه مان را به بعضی چیز ها معطوف می کردیم، می توانستیم از آنها آگاهی حاصل کنیم –چیزی که فروید آن را “نیمه خودآگاه” نامید-. ما فعالانه از توجه کردن به چیز های دیگر اجتناب می کنیم چراکه برایمان دردناک یا مزاحمند خودآگاه واپسرانی شده

 

یک مثال برای درک بهتر ناهشیار/ناخوداگاه

شاید تمثیلی از زمان حاضر بتواند به ما کمک کند. خودآگاه را می توان با آن چیزی مقایسه کرد که بر روی صفحه نمایشگر رایانه قابل مشاهده است. سایر اطلاعات می توانند به سادگی با پایین آمدن روی پرونده یا تغییر به “پنجره” دیگر در دسترس قرار گیرند. این می تواند قابل مقایسه با بخش های خودآگاه و نیمه خودآگاه ذهن باشد. اما، ممکن است جستن برخی پرونده ها در رایانه به این سادگی ها هم نباشد. آنها ممکن است پنهان یا “زیپ” شوند، یا نیازمند گذرواژه و یا در سایر موارد “غیر قابل دسترس” باشند. برخی نیز ممکن است به گونه ای معیوب شده باشند که اطلاعات مغشوش و در نتیجه غیر قابل فهم باشند. در حالی که اینترنت تمام اطلاعات و تصاویر را در دسترس (جملگی افراد) قرار می دهد (مشابه با “ناخودآگاه جمعی” یونگ)، ممکن است ما برنامه ای نصب کرده باشیم که دسترسی به سایت های اینترنتی را محدود کند. حال آنکه همین برنامه سایت های حاوی اطلاعات غیر قابل قبول را سانسور می کند. به علاوه، بخش اعظمی از فعالیت های رایانه بر روی صفحه نمایشگر قابل مشاهده نیست؛ چنین چیزی شبیه این اندیشه فروید است که غرایز با اساس جسمی –یا “اید”- به نوبه خود در دسترس ذهن نیستند و آنها را باید به واسطه مشتقات شان (امیال و فانتزی ها) تشخیص داد.

ولی ناکامی خاصی جنبه دیگری از ناخودآگاه را مطرح کرد که (من) نویسنده این مطلب شخصاً در مراحل اولیه سر و کار داشتن با رایانه و نخستین تلاش هایم برای دسترسی به اینترنت تجربه کردم. گاهی احساس سردرگمی محض داشتم. آنچه بر رنج این سرگشتگی می افزود این بود که من نمی توانستم سؤالاتی که در پی پاسخشان بودم را مشخص و در قالب کلمات فرمولبندی کنم؛ گاهی به نظر می رسید هیچ چیز قابل درک نبود. این شبیه آن چیزی است که از آن با اصطلاح “ناخودآگاه پیشنمادین”9 یاد می شود –عرصه هایی از تجربه که ما نمی توانیم کاملاً از آن آگاه باشیم چراکه هرگز قادر نبوده ایم از آنها کلمات یا سایر بازنمایی های ذهنی را به بار آوریم. این پدیده ها گاهی ممکن است با اضطراب، سرگشتگی یا “وحشت پیشنمادین” مرتبط باشند. مفهوم ناخودآگاه پیشنمادین برای ابتدایی ترین مرحله نوزادی پیش از رشد زبان به کار می رود

 

 

منابع:

The Unconscious: Phil Mollon

The Rough Beast: psychoanalysis in everyday life: Denise Collington